غزلغزل، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

دختر گلم غزل

خاطرات دوران شیرین بارداری

عزیز دل مامان روزهایی که در درونم رشد میکردی هم شیرین بود و هم سخت،قلبم مالامال بود از شادی برای آمدنت دلم میخواست زودتر به دنیا بیایی و روی ماهت رو ببینم .ماهای اول ودوم به سختی گذشت ومن به دلیل تهوع تقریبا چیزی نمیتوانستم بخورم ،قند خونم کمی بالا بود و خانم دکتر برای پیشگیری از دیابت دوران بادرای مرا از هرگونه شیرینیجات منع کرده بود وبابا مرتضی هم با وسواس تمام مراقب خورد و خوراک من بود واین برای منی که عاشق شیرینی بودم بیشتر شبیه کابوس بود .خلاصه تا قبل اینکه سه ماهگیت تمام شود باید سونوگرافی ntرا انجام میدادم تا از سلامتی خوشگل نازم مطمئن میشدم.روزی که باید میرفتیم مطب خیلی شلوغ بود از طرفی هم بابایی ماموریت بود و خاله نرجس داوطلب...
30 مرداد 1393

در تب و تاب انجام سونوگرافی

سلام مامانی گلم تو پست قبلی تا آنجایی از ماجرا را برایت تعریف کردم که یه خورده مطمئن شدم باردارم.برای اینکه اطمینان کامل پیدا کنیم باید آزمایش خون انجام میدادم تا مقدار دقیق هورمن hcgدر خونم معلوم بشود.رفتیم پیش یک دکتر عمومی تا برایمان آزمایش بنویسد بعد بلافاصله رفتیم آزمایشگاه پاستور برای انجام آزمایش.فردای آن روز جهت گرفتن جواب آزمایش مراجعه کردیم میزان هورمون به حدی گزارش شده بود که نشان میداد من باردارم .خیلی خوشحال شدیم من از قبل نزد دکتر آذرگون که متخصص زنان بود نوبت گرفته بودم،جواب آزمایش را نشان دادیم او هم یه سری دیگه آزمایش و یک سونوگرافی به جهت اطمینان داشتن از ضربان قلب جنین(منظورم غزلی مامان)نوشت.آزمایشات را انجام دادم ول...
30 مرداد 1393

اولین دل نوشته مامان که دوست دا ره دخترش بخونه

سلام دختر گلم امروز  بیست وششم مرداد ماه سال نود وسه است،روز تولد پنج ماهگی ات .از قضای روزگار همین امروز هم برایت یک وبلاگ درست کردم تا وقتی که بزرگ شدی مطالبش را بخونی و بدونی  که مامان وبابا همیشه و همیشه عاشق روی ماهت هستند.من و بابا قبل از تولدت زندگی خوبی داشتیم و خوشبخت بودیم،اما همیشه احساس میکردیم جای یه نفر که خوشبختی بیشتری را  به ما بدهد خیلی خالیست.غزل گلم من و بابا خیلی برای آمدنت به درگاه خدای  یگانه دعا کردیم اما نمیدانم چرا ؟انگار دعای ما مستجاب نمیشد .گذشت و گذشت تا اینکه فهمیدم واااااااااااای انگاری دعامون مستجاب شده به قول خواجه شیراز: سحر با باد میگفتم حدیث آرزو مندی     ...
26 مرداد 1393