مرور خاطرات تا به امروز
سلام خوشگل مامان ا مروز میخوام تمام خاطرات از سه ماهگی تا به امروز را به طور خیلی خلاصه برات بنویسم.تو پست قبلی برات نوشتم که اخواخر سه ماهگیت بود که یک روز صبح از خواب بیدار شدم دیدم به پشت برگشتی.کلی ذوق کردم ولی از اون به بعد تا پایان چهار ماهگی خیلی کم و با احتیط برمیگشتی چون دستت زیرت گیر میکرد.وقتی پنج ماهگیت شروع شد دیگه همش دوست داشتی برگردی و اجسام دور وبرت رو بزاری تو دهنت.اولین روز پنج ماهگیت تصمیم گرفتم این وبلگ درست کنم.موقعی داشتم اولین مطلب وبلاگ را مینوشتم تو خواب بودی و من این عکس را گرفتم با شروع پنج ماهگیت احساس کردم دیگه شیرم کفافتو نمیده و داری لاغر میشی برای همین برات حریره بادوم درست کردم وتو با اشتهای...
نویسنده :
مامانی غزل
11:19