اولین شب یلدای عسل مامان
سلام قندو عسلم
عزیز دلم چند روز بعد از آغاز نه ماهگیت،زمستون هم شروع شد.اولین شب زمستون بلند ترین شب ساله که بهش میگن شب یلدا،تو این شب افراد خانواده دور هم جع میشن و از هر دری صحبت میکنن و در آخر هم هرکدوم با نیتی یه تفاعل به خواجه شیراز میزنن.
ما هم طبق سنت تو شب اول دی رفتیم خونه بابا سید،اما باز هم چون امسال شب یلدا مطابق با روزهای آخر ماه صفر بود،خیلی مختصر برگذارش کردیم (با اینکه دوست داشتم اولین شب یلداتو حسابی جشن بگیرم).که البته همین دور همی مختصر رو هم شما کن فیکونش کردی.فردا شبش هم زن عمو حسین ما رو دعوت کرد دامغان اون شب همه بودن.تو اولش خوب بازی کردی ولی موقع شام بد جوری قاط زدی و همش جیغ میکشیدی و مایع آبروریزی شدی
عکسای شب یلدا
اینجا در حال آماده سازی سفره بودیم ولی شما کمین کردی وسایل بریزی
و اینجا هم کار خودتو کردی
غزل و باباجونیش
غزل و مامان غزل
و این هم پایان کار و تلاشهای شما
تا ابد دوستت دارم