نوروز نود وچهار دومین نوروز غزلم
عشق ابدی من
نوروز امسال دومین نوروزت بود پارسال موقع سال تحویل سه روزت بود امسال یک ساله بودی و کلی شیرین کاری بلدی علاوه بر اینکه داری هر روز تو راه رفتن پیشرفت میکنی.امسال هفت روز اول عید بابایی باید سرکار شیفت وای میستاد خب تا شیشم هم بخاطر ایام فاطمیه عملا همه چی تعطیل بود.موقع سال تحویل شما خولب بودی ولی من به زور بابایی رو بیدار کردم تا موقع تحویل سال برای عاقبت بخیری دخترم و همه بچه ها دعا کنیم.گناهی بابایی فردای اون روز هفت صبح باید محل کار میبود برای همین خیلی دلم سوخت براش.روز هفتم یعنی پنجشنبه رفتیم دامغان پیش مادر جون همون شب عمو حسین و زن عمو با پارسا و سارا اومدن که خیلی خوش گذشت و زن عمو ما رو برای فردا شبش دعوتمون کرد.فردای اون روز رفتیم خونه جدید عمو رضا و سال نو رو در منزل نو به شهراد تبریک گفتیم.همینطور چند جای دیگه عید دیدنی رفتیم ودیدارها رو تازه کردیم بعدش رفتیم خونه عموحسین که خیلی خیلی بهت خوش گذشت و برخلاف دفعات قبل اذیت نکردی.شنبه صبح هم راه افتادیم و برگشتیم یه استراحتی سمنان داشتیم و بعدش راهی زرین دشت شدیم،اونجا واقعا خوش گذشت و هوای بهاری و دلپذیر، بابا رو که همیشه یه نصف روز بیشتر زرین دشت نمیموند رو دو روز پابند خودش کرد.منم که از خدا خواسته کلی برا خودم از طبیعت لذت بردم .امسال نوروز واقعا بهم خوش گذشت و خدا رو شکر که ناراحتی برامون پیش نیومد.البته یه شب که بابا هم نبود ورفته بود دامغان پیش مادرجون یه هو ساعت دو نصف شب با گریه شدید از خواب پاشدی هر کار کردم آروم نشدی من خیلی هول کرده خاله نرجس فقط پیشم بود زنگ زدیم عمو سید بنده خدا رو از خواب بیدار کردیم ما رو برد بیمارستان خانم دکتر گفت احتمالا کولیک دارو داد ولی با این حال تا پنج صبح بیمارستان بودیم تا مطمئن بشن خدای نکرده مشکل دیگه ای نداشته باشی شب خیلی سختی بود جا داره از همین جا از عمو سید خیلی تشکر کنم.
خب بگذریم فردای اون شب دوباره سرحال و سر دماغ شدی و مثل همیشه شیطون.روز سیزده هم به همراه مامانجون و باباسید و خاله زینب که از زرین دشت برگشته بودن رفتیم سیزده به در حوالی روستای چاشم شهمیرزاد که خیلی خوش گذشت البته خاله نرجس و عمو سید هم همراهمون بودن حیف که بابایی نبود واینم عکسهای نوروز نودو چهار:
تصاویر پارسال غزل در کنار سفره هفت سین
غزل مامان در کنار سفره امسال
شکوفه های بهاری و طبیعت زیبا
غزل و باباش
غزل و خاله زینب و دایی یحیی (دایی جون من)لب رودخونه
و رد آخر سیزده به در به اتفاق خانواده