غزلغزل، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

دختر گلم غزل

آنچه در هفده وهجده ماهگی غزل گذشت

1394/6/31 18:03
نویسنده : مامانی غزل
537 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر ناز مامان و بابا

گل من این دو ماه مثل برق و باد گذشت و رفت و تابستون به پایان رسید وامروز سی و یکم شهریور دارم برات آخرین پست تابستونی رو میزارم.فردا اول مهره ماهی که من عاشقش هستم.در ضمن فردا تولد استاد بزرگ موسیقی ایران استاد شجریانه که همین جا این روز رو به خودشون و خانواده محترمشون تبریک و تهنیت میگم.

عزیزکم این دو ماه به من و شما خیلی خوش گذشت چون چندباری رفتیم زرین دشت.موش مامان،خیلی زرین دشت و دوست داریمحبت و همش میخوایی بری تو باغ دور بزنی و تو جوب آب بازی کنیبوسخنده که البته همش باید یه نفر مراقبت باشهدلخوردلخوردلخور هشتم مرداد ماه هم با عمو حسین و خانوادشون رفتیم شمال.این سفر خیلی خاص بود چون با قطار رفتیم به سمت ساری زیبازیبازیبا.اول رفتیم گرمسار و ماشینامون اونجا گذاشتیم بعدش سوار قطار شدیم.مناظر ایستگاهای بین راهی فوق العاده بودمحبت که البته از ایستگاه زرین دشت هم رد شدیم و برای مامانی دست تکون دادیمبای بایبای بایبای بای و از روی پل ورسک هم رد شدیم که واقعا هیجان انگیز و زیبا بود ولی متاسفانه از روی پل که خواستیم رد بشیم شما هوس شیر خوردن کردی و من از دیدن مناظر خوشگل بی نصیب موندمشاکیشاکیشاکی.بعد اینکه از قطار پیاده شدیم مستقیم رفتیم سمت ویلای عموجون و سریع من و زن عمو آماده شدیم برای اینکه بریم دریا و خیلی خیلی شما و پارسا و سارا خوش گذروندین.روز تولد هفده ماهگیت هم با میلاد حضرت معصومه(س)تقریبا مقارن شده بود که یه کیک درست کردم وهل هلی تزیینش کردمخندونکخندونکخندونک.تو هفته کرامت هم یه بار رفتیم زرین دشت وبرگشتیم.نوزدهم شهریور هم دوباره عمو و زن عمو ما رو دعوت کردن بریم شمال خونشون بازم خیلی خوش گذشت ولی حیف که تو راه برگشت سرماخوردیغمگینغمگینغمگین.فردای اون روز بردمت دکتر و آقای دکتر به من گفت با این داروها باید دو سه روزه بهتر بشی و اگر خوب نشدی دوباره ببرمت،که خداروشکر بهتر شدی.ایام سرماخوردگیت رو زرین دشت بودیبم چون فصل گردو بود و مامانی خیلی کار داشت ماچهار پنج روزی رو رفتیم زرین دشت البته بدون بابا.با اینکه مریض بودی حسابی وورجه کردی و همش میرفتی تو باغ بازی و البته درسا نوه خاله من هم خونه خاله فرح بود و کلی با هم بازی کردین.اینم بگم که خونه باغی مامانی هم درحال ساخت بود که کلی سرمون شلوغ بود راستی با دایی یحیی هم کلی بازی کردی و چون خودت دایی نداری لذت میبردم که ببینم با دایی من اینطور اخت شدیمحبتمحبتمحبت.واکسن هجده ماهگیت رو هم زدی و خداروشکر فقط کمی تب کردی که با شربت بروفن مرتفع شد.این ماه برات مداد رنگی و دفترنقاشی و جورچین گرفتم که خیلی دوستشون داری همش ما رو مجبور میکنی برات نقاشی بکشیمشاکیشاکیشاکیولی با جورچینت خیلی حال نمیکنی.الان علاوه بر کلمات قبلی بده،بیا،جیزه و دَردَر،رو هم میگی و وقتی اجزای صورتت رو میپرسم با دست نشون میدی.رررررراستی بالاخره هشتمین دندونت هم دراومد هوررراجشنجشنجشن.دیگه همین و حالا عکسهای این ماهچشمکچشمکچشمک

غزلک در حال خوندن تاریخ تحلیلی صدر اسلامخندهخندهخنده

عاشق مدلهای خوابیدنتممحبتبوس

زحمت عکسها رو زنعمو کشیدن.ممنون سمیه جون.غزل و پارسا کلی بازی کردن بوسبوسبوس

کیک تولدتمحبتمحبتمحبت

مو فر فری مامانمحبتمحبتبوس

یه روز صبح در حال خوردن مربای توت قرمزخوشمزهخوشمزهخوشمزه

اینجا هم گیر دادی گل سر خاله رو بزنی به موهاتخندهخندهخنده

اینم دفتر نقاشیت و نقاشیهای ما و خط خطهایی خودتقه قههقه قههقه قهه

اینجا هم بابا سید داره برات نقاشی میکشه و من یواشکی عکس گرفتمچشمکچشمکخندونک

لب ساحل با مادر جون در حال آفتاب گرفتنخندونکعینکعینک

گوگو لی خوشگلمبوسبوسبوس

اینجا هم واکسن زدی و یه خورده بی حالیغمگینغمگینغمگین

دوستت دارم همیشه وهمیشه محبتمحبتمحبتبوسبوسبوس

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان فرزانه
25 آبان 94 17:28
سلام مامان غزل ماشالا به این دخمله نازتون لطفاازوبلاگ منم دیدن کنید حتما به دردتون میخوره منتظرنگاه گرمتون هستم نظر یادتون نره لطفا