از دوازده تا شانزده ماهگی دخترم
سلام قندو عسل مامان
دخترم باید ببخشید که دیر وبلاگتو به روز کردم این روزا خیلی تنبل شدم ماه رمضون هم مزید بر علت شد تا به روز شدن وبلاگت چهارماهی به تاخیر بیوفته.غزل مامان الان شونزده ماهه شدی و فضولیهات همینطور بیشتر و بیشتر میشه البته خداروشکر دختر شیطونی نیستی که از همه جا بره بالا ولی امان از فضولیهات از همه چیز میخوایی سر در بیاری و طیق غریزه کودکانت میخوایی از همه کارای من و بابایی تقلید کنی و وای به روزی که نتونی...کلی جیغ و داد راه میندازی.عاشق خاله زینبتی و این روزا آوردنت از خونه مامان جون خیلی سخت شده.موقع خداحافظی سخت به خاله میچسبی و با من بای بای میکنی،اونوقت مجبورم به زور ببرمت که با کلی گریه همراهه.تو این چهار ماه دو سه باری رفتیم زرین دشت که خیلی بهت خوش گذشت،بیست و یکم خرداد هم جشن تولد شهراد عمو رضا دعوت شدیم که سر شام خیلی بهانه گیری کردی ولی فردای اون شب با عمو حسین و زن عمو و بچه ها و مادر جون رفتیم چشمه علی که خیلی خیلی بهمون خوش گذشت و تو پارسا کلی آب بازی کردین انقدری که من و زنعمو مجبور شدیم دو سه بار لباساتون عوض کنیم.تا امروز عزیز دل مادر میتونه مامان و بابا و آبه(آب) رو واضح بگه،خودش به تنهایی با لیوان آب بخوره،انقدر هم تو کار با گوشی حرفه ای شدی که تا گوشیم میگیری بازی فروت نینجا و انگری بردز یا فیلمهایی که قبلا ازت گرفتم عین آب خوردن میاری تماشا میکنی سلفی هم که قربونش برم کلی از خودت گرفتی،یه خط خطی هایی هم میکنی که مثلا نقاشی ان،گوشیم رو هم به تازگی انداختی تو آب و یه هفتادتومنی رو دست بابایی خرج گذاشتی برا تعمیرش.خاله زینب دَدهه صدا میزنی و خاله کلی برات ذوق میزنه و در آخر بالاخره بعد کلی فراز و نشیب دندون پنجمت رو هم در آوردی
اینم از عکسهایی که تو این مدت ازت گرفتم
غزل تو حیات خونه مادربزرگ من که نن جون صداش میزنیم
حیات خونه نن جون
دو تا عکس بالایی برای شبیه که تا ساعت یک ونیم دو بیدار بودی خواب نمیرفتیو آخری هم بعد کلی کانجار رفتن خوابوندمت
چه ناز شده عسل مامان
اینم یه روز صبح لحظه بیدارشدنت رو شکار کردم
غزلی در حال برسی وبلاگش
اینم از طراحی های پیکاسو مامان
طبیعت زیبای زرین دشت
تا میخوام گرد گیری کنم به زور دستمال ازم میگیری و شروع به گردگیری کردن میکنی که البته فقط کار منو دو برابر میکنی
اینجا تولد شهراد جونه که زن عمو حسین این عکسا رو گرفت که از همینجا تشکر میکنم مرررررررررسی سمیه جون
اینجا هم چشمه علی که فوق العاده زیبا بود و به همگی خوش گذشت غزل و پارسا جون که کلی آب بازی کردن مخصوصا پارسا
این کیکی که روش با خط خرچنگ قورباغه نوشته شده پنجمین سال در واقع کار دست منه و بابایی به مناسبت پنجمین سالگرد عقدمونه
سلفی غزل
سفره افطار رو منهدم کردی و یه تخم مرغ خام گرفتی دستت که در آخر تخم مرغه رو شکوندی
موقع افطار بازور ماست و گرفتی و خوت این شکلی کردی
این یکی هم بدون شرح
دوستدار همیشگیت مامان و باباجون