تولد شیش ماهگی غزل
سلام نقل و نباتم
امروز بیست و شیشم شهریوره روز تولد شیش ماهگیتشیش ماه پیش تو یه همچین روزی دختر نازی متولد شد که بابا جونش اسمشو گذاشت غزلو من امروز به د غزل نازم یکی از غزلیات حافظ هدیه میدم:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم سازیم وبنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم
چو در دستست رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم
صبا خاک وجود ما به آن عالیجناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازی
سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
امیدوارم از این هدیه معنوی خوشت اومده باشه البته یه هدیه مادی هم بعداز ظهر برات میخریم که از قدیم وندیم گفتن بی مایه فتیره
امروز صبح هم رفتیم واکسن زدیم،همون طوری که حدس میزدم خیلی گریه کردی.شکرخدا رشدت هم خوب بود.الان دوساعتی هست که برگشتیم قطره استامینوفنت رو هم دادم با این حال بی حال افتادی و خوابیدی.
امیدوارم زوده زود خوب بشی عاشق همیشگیت مامان